ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

جانم چه دارم که بگویم؟

بفرمایید دهانتان را شیرین کنید   امام مهمان دارم و فعلا زیاد نمیتوانم بنشینم خدایا سپاسگزارم تا دنیا دنیاست به تو قول دادم اگر سالم باشد و مشکلی نباشد حرفی دیگر نزنم و بهانه ای نیاورم من خوش قووووووووولم..... بفرمایید دهانتان را شیرین کنید به یمن دو صدای پا و قلب در زندگیم یکی صدای پای بی بی معصومه به یمن ورودش به قم و یکی صدای قلب کوچک بزرگم در وجودم که دیروز شنیدم جان مادر خوش آمدی گریه هایم زمان شنیدن دوپ دوپ های قلبت فدای یک تار مویت فدای تپش هایت که چه زیبا میزد و اشکم را سرازیر کرد خدایا نصیب دوستانم و منتظران کن خدایا بشنو صدای مادری که برای اولین بار تپش جانش را شنید ...
17 بهمن 1392

هدیه ی آقای پدر به مامان خانومی به مناسبت اومدن عزیزترینمان

لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم یک عدد سارافون بارداری جین با یک عدد شلوار بارداری جین رنگش هم سلیقه آقای پدره.........انشالله قسمت همه ی منتظرا این کمراشون خیلی باحاله دکمه هاش من تا حالا خیلی تو حسرتشون بودم خدایا خودت به داد دل اونایی که منتظرن برس جوجه کوچولوی منو که با معجزه بهم دادی حافطش باش آمین یا رب العالمین ...
17 بهمن 1392

بار دیگری نفسی تازه خواهم کرد

دوستان عزیز من ،،،،، خاله های مهربان کنجد نازنین من ،،،،،،،، مهربانان چند روزی نیستم نگرانم نباشید و کوتاهی هایم را ببخشید اگر به وبلاگ هایتان نمیآیم و کم میآیم و کم مینویسم ...... خبر آمد خبری درراه است سرخوش آن دل که از آن آگاه است و دل سرخوشم آگاه شده از حضور دو شخص که نورشان و نفسشان و حضورشان لعاب و رنگ زندگیم را طلایی خواهد کرد.... باباجون و مادرجون کنجد عزیز توی راهن و دارن میان برای اولین بار نوه شون رو توی دل مامانش ببینن برای همه ما دعا کنید خوشی هامون بیدووم و یا کم دووم نباشه....منم هر لحظه حس خوشحالی بهم دست بده برای وجود کنجد برای همتون دعا خواهم کرد اگه لایق باشم دوستتون دارم. البته شنبه 5 بهمن وقت سونوگرافی دارم ساعت 16...
3 بهمن 1392

صدای پای بی بی

هیس هیس...لطفا.......  همین نززدیکی است میشنوم صدای پای های سه ساله ای نزدیکه من است نزدیک آری از قلبم میآید همین حوالیست شاید به روایتی و به عبارتی بتوان گفت چندمین سالگرد هفتمین شب شهادتش است اما این صدا نزدیکتر است گویی از مطبخ خانه ام میآید عطر رقیه و شاهزاده اصغر ...قربان شهنشاهی بابای شان شوم که خیلی آقاست منه حقیر کجا و ماجرااااااااااااااااااا ها کجا که دوستم میداند خودش هم میداند کدام دوستم میداند و دوستم هم خودش میداند کیست و کدام ماجرا با ارباب را میگویم...ظهر میشود دلم تاپ تاپش شدید میشود انتظارم به سر رسید چهل روز السلام علیک یا اباعبدالله را در زیارت عاشورا خواندم و چهل بار دعای علقمه از اول محرم تا 10 صفر چله گرفتم و دخیل...
21 آذر 1392