ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

من و عروسک درونم

1393/5/3 16:48
نویسنده : معصومه
1,255 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته نبودم نبودنم رو قبول دارم اما نه اینکه برای دخترم هم ننوشته باشم توی دفترم هر روز رو ثبت میکنم براش تا وقتیکه بشه و بتونم ...چند وقتی بود نت نداشتم و تازه یه یه ماهه شارژ ش کردم و حسابی ذوق داشتم تا به یه سری از باردارها سر بزنم ببینم زایمان کردن بچه هاشونو ببینم و ذوق کنم و امیدوار بشم ولی فعلا خبری نیست دخترک نازم مهربون مامان قربونت ضربه های کف پت برم که تثار معده ام میکنی و حسابی برای من دلبری میکنی و وقتی بابات آواز بخونه یا بلند حرف بزنه یا فوتبال ببینه کلی تکون میخوری و لگد میزینی و بعد کع خسته شدی حسابی سکسکه میکنی....احتمالا آخرین روز هفته 38 زایمانمه روز 20 مرداد چون منم دیگه تحمل ندارم تا 22 صبر کنم االبته اگه همه چیز درباره قند و تیروئیدم نرمال باشه و دکتر غددم تایید کنه اگر نه آخر ههفته 37 سزارین مکیشمیشم که احتمالا 14 یا 15 نمیشه در هر حال من از امروز تا 20 مرداد منتظر اومدنتم و آمپولای ریه ات رو هم زدم و حسابی هم شکر تپل مپل شدی بزنم به تخته.وزن من حدودا 10 کیلو اضافه شده و از 72 به 82 رسیده دوشنبه ویزیت دو هفته ای دارم و شنبه ویزیت دکتر غدد که ببینم چی میشه اگه نامه بده برای دکتر زنانم احتمالا هفته بعد سزارین میشم اگر نه هفته بعدش.خلاصه تقریبا نهایتا 16 روز به زایمانم مونده

برام دعا کنید دوستای گلی که بی منت میایید و میرید و توقعی ندارید بخدا به فکر همتون هستم فقط د

یگه نمیتونم بشینم پای نت و مدام اذیت میشم و همش در حال خوابم ساعت دو به زور بیدار میشم چون تا سحر خوابم نمیبره و بعدش هم تا 5 بیداری برای درست کردن سحری و خوردن و شستن و نماز حتی به ختم قرآنم هم امسال نرسیدم چون نمیتونم بخونم خسته میشم با اینکه بیکارم و تو خونم

دخترک نازم تحمل کن میدونم جات تنگه و دلت آغوش منو میخواد تا به پات محبتای دنیا رو بریزم نه شکمی که توش فقط آبه اما باید صبر کنی تا خانومتر بشی که یهو احتیاج به دستگاه و زبونم لال درمان و دارو نداشته باشی منم بیصبرانه منتظرم تا بیام عکسای نازتو برات و برای دوستام بذارم فدای مح-بتاتتون دوستتون دارم

پسندها (3)

نظرات (8)

زهرا
3 مرداد 93 18:15
بسلامتی انشاالله زایمان کنی گلم منتظر عکسای گل دخترتیم
نسترن
4 مرداد 93 2:05
سلام معصومه جانممممممممممم. وای من که نصف عمر شدم خدا رو هزار هزار مرتبه شکر که خوبی. من بی صبرانه منتظر عکسهای ستیای عزیزمان هستم. ان شاء الله به حق بی بی رقیه هر دوتون سالم باشین.
مریم مامان سیلوانا
4 مرداد 93 9:53
امیدوارم زایمان بسیار راحت و خوبی رو تجربه کنی و زیباترین آغوش رو در موعد مقرر خودش تجربه کنی... منتظر خبر زایمانت هستیم...
بابا و مامان
4 مرداد 93 10:14
سلام عزیزم خوشحالم که حالت خوبه ایشالاه همیشه سلامت باشی و ایشالاه به سلامتی زایمان کنی دوستت دارم و منتظر عکسهای عزیز دلم هستم
مامانی و بابایی دخمل بلا
4 مرداد 93 10:31
سلام معصومه جون خوب و عزیزم خداروشکر که هردو خوبییییییییین .... حسابی نگرانم کرده بودیا دختررررررررر .... ستیا جونم دیگه چیزی نمونده که بیای خاله جون قربون دست و پاهای کوکولوت بشه .... معصومه جون خستگی و درد و این چیزها طبیعیه برای ماههای آخر , من خودم هم ماه آخر اونقدر درد داشتم که به زور راه میرفتم ... اصلا نگران نباش .... مطمئن باش دخترت سالم و سلامته و میاد توی آغوش مهربونت و تو میبینیش و لذت میبرییییییییی ..... مراقب خودت و ستیا جونمممممممممم باش . ممنون اومدی و کامنت گذاشتی با این حالت عزیز دلم . میبوسمت .
مامان خانومی
4 مرداد 93 13:57
سلام عزیزمخوبی؟ چه خبرا عزیز؟ دخمل نازمون چطوره؟ مواظب باش قندت بالا نره چون من منتظرم خاله ستیا بشم عزیزم این روزا یه ذره حال نداره پسری هم صبح شب عصر لگد میزنه خالش.امروز صبح همین که چشامو باز کردم دیدم شکمم یهو میره اونور اینور قربونش بشم جیگریه واسه خودش
فریبا
4 مرداد 93 15:28
ُلام خواهرییییییییییییییییییییییی خوبی؟؟؟؟؟خوشحالم که داری به روز موعود نزدیک میشی انشالاههه که روزهای خوبی برات باشه فکر بد هم نکنننننننننننننننننننن دوستون دارم منتظر عکس های ستیا هستم
مامان وبابا
5 مرداد 93 17:05
سلام مامنتظراین دخمل ناز هستیم ما اول خواستگار .دخترتو به سیدما میدی? اما بی صبرانه منتظر عکسای دخترت هستیم