دوباره سلام
عکسهای تولد پایین تر بدون رمز
سلام....هرچند دیر اما استوار و با وفا
دوستان عزیز تر از جانم دوستتان دارم
دخترک نازنینم تمام وقت بی ارزش مرا با وجودش ناب کرده به گونه ای که من اصلا گاهی نمیدانم چند شنبه است...باورم نمیشود من که از تنهایی و بی کاری مینالیدم دیگر وقتی برای بیکاری ندارم و گاهی روزها میگذرد و من از خود غافلم.خدارو شکرررررررر
خدایا قسم میدمت به دامن بی بی رقیه...به آش نذری هر ساله که برای شادی روح بی بی میپزم دامن دوستانم رو سبز کن و وروجکهایی بهشون عطا کن تا از خودشون غافل شن.
دخترک من پا فراتر نهاده از یکسالگی و در شانزدهمین ماهگرد تولدش بسر میبره و میره بسوی هفده ماهه شدن...هنوز شیر مادر میخوره البته همراه غذا...نه تا دندون داره یه دندون آسیاب...راه میره...میدوء....و حرف میزنه
بازهم شکر خدای مهربانم که همه ی اینها در ید قدرتمند اوست و تا نمیخواست نمیشد.
دختر من دنیاش باباشه...
دختر من مودب و بسیار عاقله.بدون اجازه دست به اسباب بازی هاش نمیزنه
دختر من عاشق آب انبه و ماسته و ماکارونی
دختر من همه چیزو تقریبا میفهمه...هرکاری بگی انجام میده از آوردن کنترل تلویزیون برامون تا آوردن قاشق و لیوان توی سفره...خلاصه دنیای صورتی ما با فهم و شعور دخترکم رویایی شده...نصیب همه منتظرا الهی بشه.
و اینکه دخترم حرفایی میزنه در حد سن و سالش از قبیل::::
آب ....
ماس:::ماست
آب::: آب میوه
دو::: دوغ
بده....بگیر....نرو
آب با::: آب بازی
ماما
بابا
دا ::: دایی
عمو::: عمو
عمه ::: عمه
باباجون::: باجو
بئو ::: بیا
ددر::: ددر
کف::: کفش
ک::: کباب
و خیلی حرفای دیگه که یادم نیست همش