من و تو وثانیه ها
سلام دختر نازمممممم.....
آرام آرام آمدم سمت لپ تاپم همانی که شده بود رفیق دوران نازایی و دیزایی من به اصطلاح برخی دوستان خیلی وقت بود که بعنوان رفیق به اون ننگریسته بودم و فقط شده بود برایم وسیله ای برای اوقات فراغتم اما حالا که شارژ نتم تمام شده بود و کمتر از قبل پیشش میآمدم تازه به یاد آوردم که چه دورانی در غربت داشتم اگر لپ تاپم نبود اگر نت نبود....
خیلی وقت بود که برایت ننوشتم دختر زیباروی من.شب ها بیقرارم و شاید صدبار جابجا میشوم و اکنون که به ماه هشت میرسیم گرسنگی امانم را بریده و من مدام در حال دلضعفه ام و هرچه میخورم انگار چیزی نخورده ام.......نصف شب ها قرارگاه من و یخچال همیشگی شده برای برداشتن یه عدد خرما یا یک عدد مربای انجیر و دوباره به خواب رفتن برای چند ساعتی.....وتازه که گرم میشود چشمانم تکان های تو دردانه و لگدهایت که آرامند و بیصدا من را از خوابم دور میکند و اگر هم روزی در همین ساعات تکان نخوری دلشوره امانم را میگیرد که چرا تکان نخورد.
شاید برایت درک من سخت باشد اما انشالله روزی که به روزهایم رسیدی و نوگلی در باغچه دلت پروراندی تازه میفهمیی مادر بودن یعنی چه....
دلم برای داشتنت پر میکشید وقتی نبودی.به یاد دارم روزهایم را که میگفتم خدایا بی بی چکم مثبت بشه دیگه ازت هیچی نمیخوام....بعدها گفتم بخدا بتام مثبت شه دیگه هیچی نمیخوام....بعدها گفتم فقط صدای قلبشو بشنوم و ساک حاملگی رو ببینم دیگه چیزی نمیخوام....بعدها گفتم غربالگری اولم خوب شه دیگه چیزی نمیخوام.....بعدها گفتم غربالگری دومم خوب شه دیگه چیزی نیست که بخوام اصلا و نمخوام ازت خداجون....و به خود آمدم و دیدم عید 93 تمام شده و من در ماه 6 بارداری هستم و غربالگری دومم و سنوها همه نرمالند و من هنوز از خدا میخواهم و میگویم آخریست...و حالا رسیدم به هفته های آخر ماه هفت....و 27 خرداد قدم میگذاریم به ماه هشت انشالله و من میگویم خدایا اگر به سلامت روزهایم بگذرند و سالم و صالح و زیبا و باشد دیگر هیچ نمیخواهم...ولی میدانم که حس مادرانه فراتر از این هاست که اولین بار آغوشت بگیرم و نگویم خدایا آزمایش هایش سالم باشد...خدایا بعد از واکسن تب نکند...خدایا سنجش بینایی و شنواییش سالم باشد....خدایا چهلمش که در شود آرام شود.....خدایا دندان اول...خدایا گام اول...خدایا کلام اول.....خدایا خنده اول....خدایا مسافرت بی خطر اول....خدایا عید اول را با او ببینم...خدایا رمضان اول....خدایا فطر اول...خدایا قربان اول...خدایا مدرسه سال اول...خدایا خدایا خدایا تو ظرفیت من را میدانی و این خواسته ها را برایم اجابت میکنی و من را کم ظرفیت نمیپنداری چون تو من را با خودت نمیسنجی..
دخترکم مادر یعنی تک تک کلمه های من که با عشق روزی کیبورد فشرده میشوند و نگاشته میشوند تا روزی بخوانی و بدانی مادرت عاشقت بوده....پدر یعنی تمام حس عاشقانه که پدرت با سوت زدن هایش با صداکردن هایش و با لمس کردن هایش نثارت میکند.
دخترکم ...جان من....تمامه تاروپودم ... همه ی هستی من...همه ی داراییم
این روزها جز سوزش شدید معده که مرا به گریه وا میدارد و فقط امید رشد کردنت و گیسوانی بلند داشتنت آرامم میکند خبری ندارم برایت
این روزها جز قلنج معده بعد از دو قاشق غذا خبری نیست
این روزها تنگی نفس را برایت خبر دارم بعد از چند قدم راه پیمودن
این روزها روزی چند بار کمدت را وارسی کردن را خبر دارم برایت
این روزها هیچ خبری جز تو ندارم..تکان هایت...عدم تکان خوردن هایت تلخ میکند گاهی...حضورت...بودنت همه ی خبرهای خوب دنیاست.
این روزها جوش های دوران ماه اول بارداری برگشته روی صورتم...طروات زنانگی ام گره خورده با جوش های هورمونی مادرانه و سنگینی و تیرگی رگهایی در سینه که شاید آماده بکار شده اند تا تو گرسنه نمانی.....
این روزها به هیچ چیز فکر نمیکنم جز سلامتت و به موقع آمدنت
این روزها کارم شده شکر و سپاس خدا که این روزها همه آرزوی من بودند و من فراموش کرده ام اما خدا به یاد داشته است
این روزها از کنار یخچال که رد میشوم جمله ای که رویش نصب کرده ام دیوانه ام میکند ه من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد..
فردا قرار است برویم برای چکاپ ...چون این روزها ماهی دوبار چکاپ میشویم من و تو ...وزن و فشار من و صدای قلب تو و ضربان نازنینت
این روزها به دعای معراج گردنم بیشتر وابسته شده ام آخر از روز آزمایش به گردن دارمش و توسل به آن باعث شده استرس کمتری داشته باشم و او حافط من و فرزندم شده و واسطه مان با خدا
این روزها سردرد هم دارم اما عزیزم فدای سرت مهربانمممممممممممممممممممممممممممممم
دخترکم خوب رشد کن و بچسب به درون مادر ، من که نمیدانم چگونه میگذارنی در وجودم زندگی ات را اما توکلم به خداست و تو هم به خودش توکل کن و چنگ بزن به دامان بی بی رقیه....
عزیزکم نامت را هم نام بانو معصومه انتخاب کردم که هم ذائقه اعتقاد به عرفم و هم اعتقاد به شرعم ارضا شود دوست داشتم هم جدید باشد هم از ائمه در آن سهمی باشد و هم کوتاه و مختوم به آ باشد و هم اینکه عاشق نام هایی هستم که با س شروع میشوند اما پر مفهومترین شان همین بود که انتخاب کردم برایت و پدرت هم تایید کرد.انشالله مبارکت باشد و بی بی معصومه همیشه پنهات و راهرو راهش باشی .اینگونه من و تو هم نام میشویم تو به زبان فارسی و من به زبان عربی
دخترکم ستیا ی مادر عاشقانه دوستت دارم و تو را به خدایم میسپارم....
ستیا :::::: بانوی پاکدامن.....بانوی با حیا.....فرشته ی روزی آورنده.....لقب بی بی معصومه (س)....نام خواهر کوروش کبیر.....نام یکی از فرشتگان خداوند که مامور روزی رساندن است......