عزیزتر از جانم
سلام عشقٍِِِ مادر....جانِ مادر.......نفسٍ مادر..........عزیزترین در رویاهایم مهربانترین در انتظاراتم خوش قدم ترین در آشناهایم قدم هایت را بر چشمان خسته ی مادر نهادی و آمدی....خسته بودی؟؟؟راه زیادی در پیش بود؟میدانم چهار سال آمدی و آمدی تا به ما رسیدی خوووووووش آمدی تک تک نفس هایم شوق مادرانه ام به فدای بودنت و تپش قلب زیبایت.مادر دلم پر میکشد برای شنیدن دوباره ی تیک تاک قلبت که همچون ساعت میتپید هزاران الله اکبر به وجودت به آمدنت به قلبت دوستت دارم مادرانه ی من.
فرزندم ،بهار زندگی من در روزهای سرد پاییزی دوستت دارم به تعداد نفس هایم و نفس هایت.
عاشقانه های پدرت که در دوران بارداریم دوچندان شده در لحظه های دونفره مان تقدیم به تو که از خدا و وجود تو دارم این روزها را.
جانٍ جانٍ جانٍ مادر چه بناممت که هدیه ی خدایی فرزند دردانه و فرزند ارشد خانواده ی دو نفرهی ما
لاحولُ و لا قوۀ الّا بالله العلی العظیم
ماشالله یادت نره خواهری
اتمام هفته ی دوازدهم زندگیت ورودت به هفته ی سیزدهم و آخرین روزهای سه ماهگی مبارک بند قلب مادر