ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

یلدا فرداست

1392/12/25 20:35
نویسنده : معصومه
1,774 بازدید
اشتراک گذاری

یلدا فرداست و امروز جمعه است...

پ.ن:دوستتان دارم....زندگی بستگی به دیدمان دارد و افکارمان یه نداشته تمام داشته ها را زیر سئوال میبرد و مارا تباه میکند این هم بازی شیطان است مراقب باشیمبای بای

بعدا نوشت

 

عکس های یلدای ما..........................

 

 

یلدا فرداست و امروز جمعه است...همسرم قدم هایش را آرام برمیدارد و به من میگوید عزیزم بخواب هنوز زوده...و همین کلمه من را که لج بازی از من سرچشمه گرفته آماده میکند برای برخاستن و بلند میشوم تصمیم دارم دختر خوبی شوم و مهربان و کدبانو باشم تا شب یلدا اقلا....از خود راضی آرام از تخت پایین میآیم تا مبادا بشکند خواب چشمان بی خوابم که چند روزیست بسیار لبریزند از خواب نمیدانم چرا عایااااا؟خانه را نگاه میکنم واااای که چه بی زارم از این همه کار و چرا خانه من که عاشق نظافتم و تمیییزی چنین پاییز شده است؟به خودم میگویم دختر خوابی؟پاییز تمام شد و تو خانه ات هنوززززز تلنگر پاییزی دارد چرا...گناه این مرد که با تو پیوند ابدی بسته چیست؟نکن کاری که به خدا اعتراضت را کند و نتوانی در بهشت هم حوری اش باشی و او سالار و مردت.... به خود مآیم که وای چقدر دوستش دارم و از مرگ بیزارم بخاطر جدایی از او فقط و تمام دلنگرانی ام دمیای پس از مرگ است که قرار باشد با کسی جز او هم بالین شوم که بیزارم و بیزارم و بیزارم و خدایا تو را به بزرگی ات قسم میدهم که این یکی کار را دیگر با من نکن.او را میفرستم پی نان داغ و البته سفارش میکنم بربری باشد بهتر است تا حداقل دو کف دستی که میخورم لذت بخش باشدقلب...وارد حمام میشوم آب داغ را باز میکنم و میروم زیر دوووووووش .....تمام کثافت ها و فکرهای بد و پلید و شیطانی به دریچه فاضلاب میریزد چه سبک میشوم مژه،لذت زندگی جز این نیست که تنی سالم داشته باشی که با پای خودت به حمام بروی و با دست خودت آب و دوش را تنظیم کنی بتوانی شامپوی مناسب موهایت را به گیسوانت بزنی و بتوانی آرام آرام خودت تن خودت را بشوری و خدا را شکر میکنم برای تمام داده هایش و داشته هایم و حوله ام را به تن میکن و با حوله ای به تن تمام ظرفهایم که از تنبلی مانده اند به جا را میشورم و چایی داغ شمال دم میکنم و سفره را پهن میکنم تا همسرم بیایید فقط چند گوجه دستم را میبوسند که به عشق همسرم پوستشان میگیرم تا املتشان کنم و دو تخم مرغ صفا و مروه این گوجه ها میشوند عینکپس از تواف دستانم که خدا هم میداند حالش را نداشتم ولی به عشق همسرم و رضای خدا این کار را انجام دادم.سفره پهن شده و دو فنجان خالی برای پر شدن از چای و قند و قاشق و ...را میچینم...چشمکلباس هایم را میپوشم لباس زیر و رو و شلوار دامنی به رنگ خاکستری کم رنگ و بلوز کمری و آستین گشاد و به اصطلاح خفاشی و کوتاه را به تن میکنم و موهایم را که چند روز پیش در آرایشگاه خرد کرده ام و ابروانی که کوتاه و کلفت اند را می آرایم برایش  مژهو همسرم میآید نان را به سفره گذاشته و سرکی به آشپزخانهه میکشد چون میداند بوی تازه میآید و دماغ را بلا میکشد و میگوید گوووووووشششششنمهههه...با لحن بچگانه اش را دلم را میلرزاند و من زنانه تر میشوم در خانه ام برای همسرمزبان....و میگویم بشین همه چیز آماده است الان میآیم...ماهیتابه را به دست میگیرم و با همان ماهیتابه میافتیم به جان املت و بربری داغ که همسری خریده است.خوشمزه است حال یا روحیه ام تغییر کرده یا ...نمیدانم هرچه هست کم میخورم اما با کیفیت به جانم میچسبد.بخدا مبیسپارمش بعد از اینکه میگوید دستت درد نکنه چسبید و راهی باشگاه اش میکنم و بلند میشوم به خانه نگاه میکنم همه چی بهم ریختهمتفکر فردا یلداست قرار نیست بچه باشد تا شاد باشیم یا حتما جمع باشیم همین که باهمیم کلی خدارا شکر مقروضیم و شاید یلداهایی او باشد و من نه یا من باشم او نه و یا هر دوباشم و پدر ومادرانمان نه و دل خوش نباشد یا علی میگویم و چیدمان مبل ها را عوض میکنم و روتختی که مادربزرگم از مکه برایم آورده را بعد از یکی دوسال بیر ون آورم و روی تخت و متکاهایم میکشم و اتاق خواب را دستمال میکشم و جاروبرقی را آرام روی گل های قالی حرکت میدهم مبادا از خواب جمعه ایی برخیزند و ناآارام شوند و میآیم سمت پذیرایی و دستی به چیدمان  میکشم جارو را آرام میکشم تا مبادا خسته شود از کار زیاد و گاهی اسصتراحتش میدهم و روفرشی کوچکی که دم آپزخانه انداخته ام به همراه چند تکه پارچه و پا دری داخل ماشین زیبای لباسشویی ام می اندازم و من و او با هم کار میکنیم و با هم تمام میکنیم سکوت همه جارا گرفته تلویزیون را انتقال میدم روی رادیو و رادیووو آوا و با شنیدن صدای ترانه هایش آرام میشومفرشته....زردآلوهای خشک محلی که امسال خریده ام را چند مشت داخل آب سرد میریزم و خیس میشوند و میگذارم داخل یخچال تا فردا شب ،شب یلدا حسابی آبشان خوشمزه شود...خرید هم دارم باید موز و سیب و تخمه و ذرت بخرم باید شب یلدای دو نفره مان زیبا باشد تنهایی نباید در ریشه زندگی مان رخنه کند ...حرف دیروز همسرم را هزار بار مرور کرده ام که میگفت معصومه تا حالا دقت کردی با این که من کارم نزدیکه خونست اکثرا باهمیم انگار تو از من دوری از هم لذت نمیبریم چرا؟میشکنم من که یک همسر را اینگونه ندیده ام و نادیده گرفته ام چه تضمینی اگر بچه بیاید پروانه شوم دور شمع وجودش؟چه تضمین که فدای امور دیگرش نکنم.مثلاچه تضمین زانوی غم بغل نگیرم و نگویم من که کار ندارم، مگر بچه تنهایی را رفع میکند؟به خودم میآیم و میگویم با خودت رودربایستی نکن بشر همین است زیرش نزن پس بچه را بهانه خوردن و خوابیدن و مریضی و یلدا و عید و خریدت نکن تا تبرعه شوی از کار و رفت و آمد و بگو بخند.خجالت میکشم اما تلنگر خوبی میشود برایم که به یادم بیاید کیستم و چیستم تا به حال چه ها خواسته ام و گفته ام جور شود بهتر میشوم اما بدتر شده ام ....کار خانه تمام میوشد چند برچسب میوه میآورم و روی فر و دیوار آشپزخانه میزنم و چندتا هم باربی اش را روی دیوار کنار تخت خواب و همه چیز مرتب میشود و حالا به فکر نهارم که چه درست کنم و چه نکنم....فعلا گزینه ام قورمه سبزی و با سالاد شیرازیست یا خورشت کرفس با سالاد شیرازی و دوغ فعلا دو گزینه به مجلس ذهنم ارائه شده تا ببینم کدام رای مثبت میگیرد .....خوشمزهخوشمزه

برای یلدا کاراهایی میکنم که از تمامشان عکس میگیرم و برایتان میگذارم از تزیین تخمه و لبو و زردآلو و پفیلا و انار و موز و سیب و شام شب یلدا تا چیزهای دیگر انشالله به امید خدا......

پ.ن:دوستتان دارم....زندگی بستگی به دیدمان دارد و افکارمان یه نداشته تمام داشته ها را زیر سئوال میبرد و مارا تباه میکند این هم بازی شیطان است مراقب باشیمبای بای

بعدا نوشت

.........................

 

 

پلوی مخصوص شهرمون....که مخلفاتش سیب زمینی و مرغ و پیاز و خرما و گردو سرخ شده است که لا به لای برنج میچینیم و با روغن زیتون دمش میکنیم و با رب شیرین انار میخوریم

زیتون محلی شهرمون

 

چای و ناپلئونی

 

هندوانه...آجیل....تخمه....انار....باسلق....میوه....هندوانه.....تخمه کدو ....

انجیر خشک و شکلات

نخود شور و بادام شور

زردآلو خیس خورده

تخمه

چیدمان زمین

 

چیدمان میز

آب انار و شیرینی تر

میوه

بیسکویت

ببخشید دوستان بی سلیقگی و بی حوصلگی منو

دوستتون دارم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)