ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

خواب شیرینم

1392/9/12 14:59
نویسنده : معصومه
2,478 بازدید
اشتراک گذاری

بیدار شدم بد هم بیدار شدم از اینهمه رویا و خواب شیرین خوای که 8 روز طول کشید اما دردها مبهم در زیر شکم و سینه هام مدام من رو به بیداری نوید میداد و بلاخره بعد از 8 روز تاخیر شایدم 9 روز پریود شدم.پریود عادی که فقط تاخیر داشت از شرمندگی نیامدم اما به نت هم دسترسی نداشتم گفتم با هر آب و آتش زدنی بیام و بعد گفتم بیام چی بگم؟؟؟؟؟؟بگم نشد؟دعاهاتون دعاهام حرفاتون حرفام نذراتون نذرام چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خلاصه نشد 

ببخشید که بازم خبر خوشی ندارم تا بهتون بدم

عذر میخوام که طول کشد و خبری از خودم ندادم

چند روزی رفتم شهرستان سر غذای آقا ابوالفضل که نذر هر سال داییمه 

این هم برنج نذری که کشیده میشه توی ظروف تا بره و گوشتش هم بهش اضافه شه چلو گوشت نذری که من هم در اون زمان فکر میکردم حاجت روا شده ام                                                                      عکسای جدید 

 خب باید از اول بگم از اونجایی که تصمیم نداشتیم بریم و حداقل چند روز بعد قرار بود بریم اما شوهرم اومد ساعت 8 بود گفت آماده شو میریرم و بلاخره من هم سریع السیر اماده شدم و همین که داشتیم از در بیرون میرفتیم همسایه ی عزیزمون برامون آش نذری آورد و بلافاصله بعدش هم برامون از بیرون

قیمه نذری آوردن و ماهم قیمه رو برداشتیم برای راه.جاده شده بود برامون مثل شب عیدا انصافا شلوغ بود راه نبود رد شیم و خلاصه 5 و نیم صبح رسیدیم و بعد از نماز توی خونه پدری و بوی پرتقال های خانه پدری و صرف صبحونه انفرادی در جمع خانواده به دلیل مشغله نذری مزه ای خاص داشت برای خودش.ساعت نه صبح جمع شدیم منزل دایی عزیزم که همه دوستش دارن و من بیشتر دایی و زندایی که 20 ساله مادربزرگ را در خانه شان پناه داده اند و از گل کمتر به او نگفته اند وااااااااااای خدایا چه صبر و سعادتی و من هم همیشه در حال غبطه خوردنم.از اونجا که عکسص ها خانوادگی شده من نتونستم عکس درستی بگیرم به همین عکس بسنده کردم ببخشید.خدایا روزهای تاسوعا و عاشورا و سرزمین تولدم وای چه حالی داشتم وقتی نم نم باران صورتم را نوازش میکرد و مداحی های نه چندان زیبا اما خاطره انگیز گوش هایم را مینواخت

این هام که قرمز پوشیده اند شمرهای مثالی اند و خیالی 

و این هم ضریح امامزاده ای که تازه میرفت برای بنا شدن و بانیانش اقوام جوانی بودند که مریضی ناعلاجش از آن امامزاده درمان شده بود

این هم هیئت روز سوم امام...

خلاصه این که همسرم برگشت به تهران و من ماندم و دو روزی سپری کردن در خانه عشق و تنفس زندگی و در همین زمان به تکیه ای رفتم به نام تکیه حضرت رقیه باب الحوائج امسال مهمان بودم و عهد کردم با بی بی رقیه سال بعد کودکم را به بغل بگیرم و با 10 بسته خرما و یهکی از عزیزترین عروسک های کودکی ام بروم دست بوس و پابوس بی بی برای تشکر.

رفتم به دیار دانشجویی ام برای دریافت دانشنامه.چه صفایی داشت آنها که دانشو بوده اند الان کاملا  من را میفهمند ایمان دارم.چه با صفا بود قدم زدن در جاهایی که خوشی و سختی زیادی را گذرانده بودم در آنجاها...و این هم جاده با صفایش که با خانواده پیمودیم

بله درست دیدی این ها همه برف اند نه برف شادی طلوع خورشیدی با این زیبایی و انعکاسش روی برف قله تقدیم با عشق به شما

 

و من بعد از دو سال فارغ التحصیلی مدرکم را دانشنامه ام را گرفتم و با دلی پر امید قدم میگذارم رو به سوی ارشد اگر کنکورش را بتوانم رد کنم ان شالله دو سال بعد مدرک ارشدم را برایتان خواهم گفت.

و رفتن به دیدار خانواده عزیز همسرم که کمتر از خانواده خودم دوستشان ندارم اگر بیشتر نباشد همان اندازه است قطعا مادرشوهری مهربان و فداکار و پدرشوهری آرام و صبور و مهربان و چایی و شیرینی مادرشوهر و عروسی در تنهایی و چای درد و دل پهلو

چه لذتی دارد وقتی میفهمی مادرشوهرت خیلی دوستت دارد و به رویش نمی آورد تا نه ریا شود و فرق گذاشتن و نه عامل حسادت شود چه لذتی دارم مادر همسرت دلش از شوهرش پسرانش و عروسانش از نزدیکانش بگیرد و با تو درد دل کند و تو را سنگ صبورش بداند و تو لذت ببری که چه مهربان است و آرام با اینکه سواد زیادی ندارد چه با شعور است و کمالاتو در دلت بگویی شکر خدایا شکر شکر برای هر آنچه داده ای و به قول پدرم به جای نفس بگویی شکر درم شکر بازدم شکر حتی خوردن همه چیزی که میبینی و میتوانی بخوری حتی یه دل سیر دستشویی بودن هم نعمت است به وقت خودش که مریضی نمیتواند به راحتی انجام دهد و یا مریضی بی اختیار ست و در خجالت و عذاب...خدایا شکر برای مادر و پدرم و برادرم و همسرم من هر چه دارم همین ها هستند لطفا محبوب خدای من در عذاب دادن و امتحان من با این چند نفر تجدید نظر کن مخلصیم فراوون خدایا عمر ناقابلم قابل آنها را نداردیا ارحم الرحمین دوستت دارم

این عکس شرح ندارد توضیح ندارد ساعت پدرم کنار ساعت مادرم که مادرجانم گذاشته کنار هم تا صبح که میرویم برای دریافت مدرکم از دانشگاه ساعت هایشان جا نماند.......و من عشق کردم و صلواتی از دل که الهی از هم جدا نشوند و با هم پیر شوند و سعادتمند باشند و من داغشان را نبینم 

این ماجرای غیبتم بود و دو سه روزی در دیار همسرم بودم و همانجا هم پریود شدم آرام و بی سرصدا و  مانند همیشه نه بیشتر نه کمتر نه مشکوک و غیر عادی بلکه عادی 

التماس دعا من این ماه هم مادر نشدم اما شاید حکمتی داشت که دیر شدم من اگر به موقع میشدم عزاداری های تاسوعا و عاشورا از دستم میرفت نمیدانم شاید هزاران حکمت دیگری دارد اما من حاجتروا میشوم و دل شما را شاد میکنم چون خدا با بندگانش هست همیشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (68)

lili
29 آبان 92 19:28
salam khaste nabashi ishalaa ke nazret ghabool bashe va be morade delet beresi aminn
معصومه
پاسخ
قربونت برم
مادر منتظر
29 آبان 92 20:26
سلام معصومه جون ممنون که اومدی و ما رو از نگرانی در آوردی. خیلی نگرانت شده بودم. دیگه میخواستم امروز بهت زنگ بزنم از نگرانی.
معصومه
پاسخ
قربانه محبتت
صبا
29 آبان 92 20:55
سلام خیلی منتظرت بودم و نگران.... همین اعلام حضور و سفر بودنتون خوشحالم کرد
معصومه
پاسخ
عزیزم قربونه محبتت ان شالله جبران کنم
مامان بردیا شیطون
29 آبان 92 21:20
عزیزم ممنون که برگشتی کلی دلمون تنگ شده بود بابا..... ایشالا به زودی بدون خوشحالیت رو ببینم چه خبرا خوش گذشت
معصومه
پاسخ
جاتتتتتتووووووووننننننننن سبزززززززززززز
مامان بردیا شیطون
29 آبان 92 21:22
یه قالب واسه بردیا درست کردم اما ادامه مطلب نداره نمیدونم چکارش کنم مجبور شدم بزارمش واسه قالب صفحه دومش...
معصومه
پاسخ
قربونت برم خوش سلیقه
مامان بردیا شیطون
29 آبان 92 21:31
اومدم نی نی گپ نبودی
مامان حنانه زهرا
29 آبان 92 21:41
خوشحالم که اومدی عزیزم.من قبلا اومدم امانشد نظر بذارم تازه نتمون درست شده
مامان لي لي
30 آبان 92 4:39
عزيزم نذر دايي محترمتون قبول باشه انشالله، معصومه جان ناراحت نباش حتماً خيري پنهانه در اين موضوع، از خدا ميخوام يه نئ نئ سالم و صالح و زيبا مثل برسام و برديا جون نصيبت كنه اگرم دختر بود شبيه زيباترين و خوش إقبال ترين دختر دنيا باشه😘😘😘😘
ارلا
30 آبان 92 9:31
سلام گلم چه عجب پیداتون شد نگران کردی
ارلا
30 آبان 92 9:32
تلگرافتو چک کردی برات تلگراف زدم
مامان یزدان
30 آبان 92 10:16
پناه بر خدا
مامان یزدان
30 آبان 92 10:17
خیلی خوبه که مادر شوهری مهربان داری و از اون بهتر اینه که خودت هم دوستش داری و بهش احترام می ذاری
madarkhanomi
30 آبان 92 11:19
چرا اینقدر با نا امیدی نوشتی عزیزم؟! تا وقتی با خودت اینجوری میکنی نمیشه اون چیزی که باید بشه... باور کن من خودم یکسال بچه میخواستم ولی درست همون زمانی که بیخیالش دیگه شدم فهمیدم باردارم.استرس و ناراحتی رو از خودت دور کن خانومی انشاله به زودی با دست پر میای وب.منم وقت زایمان انشاله دعات میکنم دوست خوبم تو روخدا برام دعا کن عملم نزدیکه،مرسی
madarkhanomi
30 آبان 92 11:31
چشم حتما حتما حتما انشاله زودتر خدا دلت رو شاد کنه
مامان بردیا شیطون
30 آبان 92 11:47
█♥█¤•-----------•¤♥♥۞ ۞ ♥♥¤•-----------•¤ ♥♥______$$$$$_______$$$$$______♥♥ ♥♥____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____♥♥ ♥♥___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___♥♥ ♥♥___$$$$$$$$$$$♥$$$$$$$$$$$___♥♥ ♥♥____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____♥♥ ♥♥______$$$$$$$$$$$$$$$$$______♥♥ ♥♥________$$$$$$$$$$$$$________♥♥ ♥♥__________$$$$$$$$$__________♥♥ ♥♥___________$$$$$$$___________♥♥ ♥♥____________$$$$$____________♥♥ ♥♥_____________$$$_____________♥♥ ♥♥______________$______________♥♥ █♥█¤•-----------•¤♥♥۞ ۞ ♥♥¤•-----------•¤ دوستت دارم
مامان حنانه زهرا
30 آبان 92 11:55
بازم میگم عزیزم ایشالله بحق همین اسامی مقدس که قسمشون دادی حاجت روا بشی منکه دلم روشنه گلم
مامان ثنا
30 آبان 92 12:14
عزیزم اینقدر ناامید نباش من مطمئنم به همین زودی حاجت روا میشی صبر کن مطمئنم جواب صبرتو میگیری همونجور که خودت نوشتی مگه خدا قدرتشو نداره بهت بده چرا داره شاید صلاح کارت در اینه عزیزم شکایت نکن که خدایی نکرده منجر به کفر میشه توکه هنوز انتظارت چیزی نیست پس اونایی که 10سال یا بیشتر انتظار کشیدن چی باید بگن؟ توکل کن به خدا که بهترینها رو برات میخواد
مامان بردیا شیطون
30 آبان 92 12:52
مامان لي لي
30 آبان 92 13:08
سلام معصومه جون، مرسي از لطفت به اوايي، با افتخار به جمع دوستاي گل من و اوايي پيوستين، به أميد دوستي هاي بيشتر كه جز شادي هيچ چيزي رو مهمون دل هم نكنيم
مادر منتظر
30 آبان 92 13:31
سلام معصومه جون خوب و مهربونم عزیزم ببخش که کامنت دیروزم خیلی مختصر شد آخه حالم خیلی خوب نیست عزیزم و دیروز هم چون نگرانت بودم , فقط اومده بودم ببینم از تو چه خبر که دیدم پست جدید گذاشتی و خیالم راحت شد که خوبی . من 2 , 3 روزه که سرمای شدیدی خوردم گلم و همه بدنم و سرم درد میکنه. خیلی نمیتونم پای سیستم بشینم گلم. خوابت رو به فال نیک بگیر عزیزم.خواب زیبایی دیدی . من هم بارها این خواب رو دیده بودم قبلا گلم. یه وقت ناراحت نباشی و ناشکری نکنیا , خدا بزرگه عزیزم , حتما توی این تاخیر هم حکمتی بوده عزیز دلم. عقب افتادن پریودت هم نشانه خوبیه , تو با امیدواری به تلاشت ادامه بده خانومی , ممطمئنم توی ماههای آینده و خیلی زود نتیحه میگیری گلم . میبوسمت . مراقب خودت باش دوست خوب من .
lili
30 آبان 92 14:54
salam khanoom gool merce az hoozure garmet barat arezooyae behtarina roo daram omidvaram be morade delet beresi elahi amin
مامان لي لي
30 آبان 92 15:34
عزيزم خصوصي داري🌸
مامان لي لي
30 آبان 92 15:37
اى دوست! تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى! تا تو هستى زندگى باید کرد...
مامان زینب
30 آبان 92 15:41
سلام عزیزم مطمئن باش حاجت روا می شی شک به خودت راه نداه هنوز دیر نشده خیلی جوونی نمی خوام نا امیدت کنم ول باور کن بعضی ها بعد از ده یا حتی پانزده سال نتیجه گرفتن نمونش همسایه دیوار به دیوار ما که 10 روز صاحب یه پسر ناز شده اونم بعد از پانزده سال درسته انتظار سخته ولی این انتظاری که شما می کشی شیرینه فقط نامید نشو .
مامان زینب
30 آبان 92 15:43
عزیزم من از بهارجون خبر ندارم امید داشتم شما خبر داشتی من شمارش ندارم اگه شما داری یه تماس بگیر یا اگه از دوستان نزدیکش کسی را می شناسی سؤال کن من خیلی نگرانم به من هم اطلاع بده .
ثمره
30 آبان 92 16:16
سلام معصوم جونم...خط به خط نوشته هاتو که میخوندم برات آرزوی سلامتی وموفقیت وآرزوی قلبیت بچه دارشدن داشتم... همیشه درکنارخانواده ات بهترین روزهای زندگیتو سپری کنی... ایشالله مامان میشی فقط کمی صبرمیخواد که ما نداریم...
مامان بردیا
30 آبان 92 16:28
به به چه خوشی هایی.............مستدام باد
مامان بردیا
30 آبان 92 16:29
جاااااااااااااااااان..دیقا مثل ساعت منوشوهرم.همیشه کنارهم
مامان لي لي
30 آبان 92 16:39
سلام عزيزم مرسي از لطفت، چشم حتماً ما تهران هستيم شما؟؟ من ليسانس معماري دارم و اما شما؟
مامان لي لي
30 آبان 92 16:43
باشه عزيزم حتماً من وزارت نفت طالقاني ام و به راحتي نيرو نميگيرن، فلسفه كه أصلاً اما حتماً به فكرتم
مامان لي لي
30 آبان 92 17:13
خصوصي🍀🍀🍀
ارلا
30 آبان 92 21:42
رمز میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
مامان آوا
30 آبان 92 23:36
خدایا دستم به آسمانت نمیرسد اما تو که دستت به رمین میرسد عزت عزیزانم را تا عرش کبریایی خود برسان وهر آنچه آرزو دارند نصیبشان کن آمین
مامان یاسمن و محمد پارسا
1 آذر 92 14:43
خصوصی عزیزم
ارلا
1 آذر 92 17:44
رمززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززنمیدی
حدیث
1 آذر 92 18:10
معصومه ی عزیزم** خدا میدونه که با خوندن متنت از ته دلم از خانوم حضرت معصومه خواستم خدا به همین زودی ها یه نی نی سالم و ناز بهتون بده و مطمئنم که خیلی زود مامان میشی دوستم....واااااای دانشگاه رو نگو که وقتی تموم میشه آدم غبطه ی تموم شدنش رو میخوره وااااقعا یکی از بهترین و خاطره انگیزترین دوران زندگی هر کسی دوران دانشجوییه...چه جالب منم مثل تو فکر میکنم...عزیزانم مهمترین سرمایه های زندگیم هستن و همیشه از خدا خواستم از عمر من بکاهد و به عمر باعزت اونا اضافه کنه ایشالله که سایه پدر مادرا مستدام باشه آمیییییییییین
سولماز
1 آذر 92 20:35
سلام عزیزدلم نذرتون قبول باشه ایشالا که خیر هستش و زودی حاجت دلتو میگیری عزیزم
ندا
1 آذر 92 20:47
عزیزم ناامید نشوووووووووووو
مامان هدیه
2 آذر 92 0:59
قربون دل باصفات باور کن خیلی دلم گرفت چند روز که نبودم نگران حالت بودم الان خونه رسیدیمو اومدم نت تا جویای احوالاتت شم که ... ولی عزیم بام دلم روشنه میدونم تا سال دیگه نذرت برآورده میشه و ما هم شرمنده شما نمیشیم
عسل بانو
2 آذر 92 8:21
سلام معصومه جان از خوشحالیت خوشحالم من همیشه به شما سر می زنم و همیشه دعاگویت هستم و از خدا می خوام که هر چه زودتر مادر شوی آمین
مامان خانومی
2 آذر 92 9:14
سلام عزیز دلم خوبی؟ رمز وبم امید زندگی هستش بعضی پستا بعضیاشونم2821
فاطمه
2 آذر 92 10:56
سلام عزیزم ممنون که بهم سر زدی با افتخار لینک شدی به شرط اینکه با وفا باشی وهم سر بزنی واسه مادر شدنت اصصصصصصلا دیر نشده چون تو تقریبا زود ازدواج کردی فکر میکنی که دیر شده ولی تازه الان وارد سن مناسب برای بارداری شدی توکلت به خدا باشه من مطمئنم که به زودی با خبرای خوش میای یادت نره لینکم کنی اگه دوست داشتی بیا رمزتم بهم بده
سحر
2 آذر 92 11:49
معصومه جونم دوست خوبم غصه نخور اتفقای خوب زمانی میفته که انتظارش رو ندایم.
مادر منتظر
2 آذر 92 12:48
سلام معصومه جون عزیزم کم پیدایی عزیزم؟ بی وفا شدیا . نکنه دیگه ما رو فراموش کردی خانومی؟ حالت خوبه؟ رو به راهی؟ امروز اومدم یه سری بزنم ببینم در چه حلی هستی. منم بد نیستم. هنوز خوب نشدم و سرگیجه و ضعف دارم. مراقب خودت باش دوست مهربونم.
ارلا
2 آذر 92 21:00
سلام کجایی نیستی توریستی خدانکرده مریض که نیستی فقط میدونم هر کجا که هستی 20 بیستی
ارلا
2 آذر 92 21:33
چه زیبااااااااااااااااااااااااااااااااااااابود
مامان لي لي
3 آذر 92 7:02
حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...
madarkhanomi
3 آذر 92 11:41
رمز لطفا
مامان بردیا شیطون
3 آذر 92 13:01
رمز واسه ما هم میشه ایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مامان بردیا شیطون
3 آذر 92 13:01
وقتی ازت دورم فکر نکنی فراموشت می کنما فقط بهت فرصت می دم دلت برام تنگ بشه
مامان لي لي
3 آذر 92 16:07
آرزويم اينست توشوي بنده محبوب خدا/ودعامي كنم آرام بماني هرروز/سربلندازهمه ي واقعه ها/شادباشي وبخندي هردم/به دل انگيزترين خاطره ها..
madarkhanomi
3 آذر 92 17:24
عزیزم تو که باز کم طاقت شدی کمی صبور باش میدونم سخته چون خودم هم بیشتر از 2 سال بود که منتظر بودم به خدا اعتماد کن خدا کاراش روی برنامه هس.ماها فقط تا نوک بینی رو میبینیم ولی اون... انشاله که به زودی خوابت هم تعبیر میشه.آمین
مامان بردیا شیطون
3 آذر 92 20:09
ایشالا که خوابت تعبیر بشه.... اون جمله حکیمانه رو واسه تو گذاشتم توی وب..... پس هیچ وقت نا امید نباش... اپم
مامان بردیا شیطون
3 آذر 92 20:28
توی نی نی گپ هستم
مامان منتظر
3 آذر 92 23:51
عزیزم انگار من و تو حال و روزه یکسانی داشتیم منم کلی نذر کردم دعا کردم دست به دامان امام حسین و ابوالفضل شدم چون من فقط با معجزه میتونم مادر بشم مطمئن بودم اینماه پری نمیاد ولی 2روز پیش اومد و همه امیدم نا امید شد.منو شکست
مامان بردیا
4 آذر 92 9:40
lili
4 آذر 92 13:57
salam khanoom khanooma postet ramz dare umadam bebinam dar che hali khoosh bashi goolam
پرتو
4 آذر 92 14:10
سلام دوستم ممنون که بهم سر زدی با اجازه لینک شدین
حسین
4 آذر 92 14:46
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید . .
راضیه
4 آذر 92 15:11
سلام گلم ان شاالله این تاخیر نشونه خوبیه واسه ماه دیگه عزیزم با اجازتون لینکتون کردم گلم
lili
4 آذر 92 19:24
chera narahati khanoomi???
خانومی.... زندگی رویایی ما دو تا257
4 آذر 92 20:18
سلام عزیزم...خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنید و با هم بیشتر آشنا بشیم...
مامان آوا
4 آذر 92 20:33
سلاممممممممممممممممممممم خوبی عزیزم حالت چطوره؟بهتری؟ وای نمیدونی چقد مهمانی دیشب کسالت آور بود
خاله کمیل و کیان
4 آذر 92 22:21
عزیزم ایشالله زود حاجتتو میگیری
مادر منتظر
5 آذر 92 14:44
سلام معصومه جون مهربون و خوبم عزیزم چرا اینقدر کم پیدایی دختر خوب؟ هم دلم برات تنگ شده و هم دلنگرانتم عزیز دلم . وقتی خبری ازت نمیشه یا پیدات نیست همش نگرانت میشم که نکنه دوباره داری خودت رو اذیت میکنی. عزیزم بیا و از خودت خبری بده . من و فاطمه جونی دلمون برات یه ریزه شده. اینقدر بیوفا نباششششششششش دوست گل من . منم سرما خوردگیم خیلی بهتر شده ولی روزها برام دیر میگذره و کسل کننده شده برام , دلشوره دارم و این روزها خیلی دلم میگیره , پس مارو تنها نزار دیگه توی این شرایط مهربون .
مامان بردیا شیطون
6 آذر 92 14:25
ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺪﯼ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺩﺭﺧﺘﯽ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺳﺮﯾﻊ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪﺵ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﻬﻮ ﮔﻼﺑﯽﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺗﻮﺳﺮﺵ ﭼﺎﺭﺗﺎ ﻓﺮﻣﻮﻝ ﺑﻪ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻣﯿﺸﯿﻢ
مامان بردیا شیطون
6 آذر 92 14:26
قربونت عزیزم
مثل هیچکس
11 آذر 92 11:59
قربونت برم اصلا خودت رو ناراحت نکن تاخیر داشتن میتونه خیلی خوب باشه خودش یه واکنشه ایالا این ماه دیگه با خبر خوب میای منتظر خبر خوبت هستیم