ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

خدایا ممنونم ازت

1392/5/22 23:40
نویسنده : معصومه
5,218 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب که شب بیست و سوم بود من نتونستم درست حقش رو بجا بیارم و بعبارتی اصلا خوب نبود و شاید بگم هیچ کاری نکردم ..........

 

نزدیک به یک ماهه که یخچالم خرابه ، الان سه ملیون پولشه و همش درگیر بودیم که خراب باشه و موتورش بسوزه پولش رو از کجا بیارییم خداییش زندگی سخته پولایی هم قسط وو وام میدیم و برای مسکن میریزم بیچارمون کرده خلاصه اش کنم که گفته بودیم یه نفر بیاد واسه تعمیر شنبه این هفته گفته بودیم دیروز زنگ زد میاد منم گفتم بگم نیا شب قدره میره دیگه نمیاد و یخچال از نا میفته اومد و یخچال رو باز کرد فنش سوخته بود از داخلش هم یه قطعه اش خراب شده بود که عوض کرد و داخل یخچال از تو یخ بسته بود و آب میداد و خلاصه تعمیر شد اما شستشوی آشپزخونه و وسایل و داخل یخچال و جابجایی وسیله ها خدا میدونه که تا یک طول کشید دیشبش هم افطاری دعوت بودیم و روزش بعد از سحری نخوابیده بودم و خواب داشت چشمامو می پوکوند اومدم بعد از کارام یه کم جوشن کبیر خوندم با اونایی صحن امام رضا بودن اونا تموم کردن پریدم با اوناییکه کربلا بودن خوندم خلاصه مشهدی و کربلایی هم شدم و یکم شبش قرآن خونده بودم و نماز اصلا نتوستم بخونم از این نمازای شب قدر و یکم نوحه و مرثیه گفتن گریه کردم و فقط از ساعت یک تا دو یا دو ده دقیقه بود که تونستم بشینم نمیدونم چطور شد که چرت زدم و تو یه آن چرت یه نفر به من گفت برو قنداق بخر و منم گفتم چه جوری باشه گفت قنادق دیگه قنداق بچه که نمیدونستم چرا باید بخرم ولی باید بخرم.

بیدار شدم دیدم خونم کسی هم نیست و اومدم سر رختخوابم پیش شوشو خوابیدم و سحر به زور بیدار شدم و غذارو آماده کردم دوباره چرتم گرفت تا نماز شوشو بیدارم کرد و خوندم و خوابیدم داشتم از بیخوابی می مردم تا اینکه دوباره خواب دیدم رفتم قنداق رو خریدم یه بچه تو قنداقه همه جاش رو محکم و تمییز کردن تو قنداق دادن بغلم و منم گوشه لپش رو بوسیدم گفتم خدایا ممنونم که دادی.اونم اینکه تو همین خونمون بودیم و شرایط همین بود و لحافو لباسام همین بود خیلی ناز بود خوابیده بود و چشماش بسته بود اما تر و تمیز بود و من تونستم بغلش کنم اما فهمیدم که از شبای قدر گرفتم خدایا شکرت که دادی و گناهامو بخشیدی تو ارحم الراحمینی

بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان بردیا
10 مرداد 92 14:13
وای عزیزم چه خوابی دیدی.تو انتخاب شدی خانمی.خدا که به مقدار نماز و عبادات ما نگاه نمیکنه.خدا به دل بنده هاش نگاه میکنه.بهت تبریک میگم.ایشالا به زودی با خبرهای بهتر بیای.
مامان بردیا
10 مرداد 92 14:33
عزیزم بهت تبریک میگم.تو انتخاب شدی.خدا که به کیفیت اعمالمون نگاه نمیکنه.خدا به دل بنده هاش نگاه میکنه.امیدوارم به زودی با خبرای خوب بیای.


ایشالله عزیزم هم ایشالله مادر شم و هم ایشالله با خبرای خوش بیام و وبلاگمو آذین ببندم
ثمره
10 مرداد 92 16:13
چه خواب قشنگی دیدی معصومه جونم،
ایشالله خییییییییییییره،خودتو واسه خریدن سیسمونی آماده کن


................................................
ایشالله با هم من آرزومه هممون مادر شیم
مامان حنانه زهرا
10 مرداد 92 17:47
ایشالله عزیزم


.............................................
قربونت برم
بهاره د
11 مرداد 92 0:28
فدات بشم معصومه گلی منم خیلی تو فکرتم
من خیلی دعاتون کردم هرچند نمیدونم لایق دعا کردنم هستم یا نه

بعد نه سال دونستم که لایق مادر شدن نیستم که خدا نمیده

بازم میام مطالبت خیلی تو دله ادم میشینه
دوست خوبم تو این روزها برات بهترین ها رو آرزو دارم

...........................................
عزیز دلم دوست مهربونم قربونت برم خوش اومدی منتظرت بودم بهاری ممنونم اینهمه به من لطف داری فدای تو بشم نگو لیاقت نداری تو برگزیده شدی تا بخدا نزدیک شی بخدا بچه بعد از این ایمان شیرین تره تا قبلش
وقتی به نتیجه برسی که خدا دوستت داره و تو عاشقش شدی

شمیم
11 مرداد 92 15:21
سلام عزیزم . خیره ان شاء الله . یه چیزی نذر 6 ماهه ی امام حسین ع بکن و برو قنداقت رو بخر . ان شاء الله خیلی زود خبر مامان شدنت رو بهمون بدی . با اجازه لینکت کردم
بهاره د
12 مرداد 92 0:29
خیلی عزیزی برامممممممممممممممممم
مامان دخترا
12 مرداد 92 3:10
خصوصی داری بانو!
مائده
12 مرداد 92 8:55
سلام معصومه جون...واااای چه خواب قشنگی دیدی ..ایشالا به سلامتی .خدا حاجتت رو توی شبهای قدر بهت داد و این خیلی خوبه.
لیلی
12 مرداد 92 11:13
معصومه جون حالا که خوابت را تعریف کردی بیا و بیداریش را هم تعریف کن هر چه زودتر ان شااله
هانی
18 دی 93 19:16
نی نیتون چه نازه