عشق کوچکم اما ،،،سلطان بزرگ قلبم
1...اولین حضور و قربانی بریدن
2...حلیم نذری و ستیا
3...خانه ی عموی مادری و ستیا
آبگوشت ،،،غذای شب جمعه که حدود 70 نفری مهمون داشتن آقاجون اینا،، دخترکم...منم مهمون ویزه بودم خخخ
اینم حلیم روز جمعه که توی زیر زمین مخصوص پخت حلیم و افطاری و غذای مهمونی داره پخته میشه
اینم حلیم که آماده شده دارن پخشش میکنن
اینم دخترکم که با لباس گرمش اومده پای حلیم و روی پای مامانشه
ایجا هم عمو رضا پشت به دوربین افتاده و خانوما مشغول ریختن روغن و دارچینن و ستیا جون روی پای مامانیه
اینجا ستیا جون روی صندلی آقاجون اینا نشسته و خودش دسته ی صندلی رو گرفته تا نیفته قرربونش برم
اینجا هم حلیم در حال جوشیدن و پختن
ستیا جونم روز آخر خونه ی آقاجون اینا آماده شده تا بریم خونه عموی من و باباجون و مامان جون هم اومدن ببیننش
اینجا دخترم خونه ی عموی من یکم غریبی کرد و بعدش یخش آب شد دست کرده به گوشوارش
عموم پیشنهاد داده تا ستیا رو بذاریم توی میوه خوری و عکسشو بندازیم
اینجا جونم و عمرم داره میخنده و داد میزنه
اینم قربونی آقاجون و نوه و نتیجه ی ساناز(همون گربه ی بابا که دوران مجردی داشته و مرده این گربه ها از نسل اونن،،،،بلاخره گربه ها هم باید نسل شون منقرض نشه،،،قضیه ی مهمیه....خخخخخ)که دارن خون قربونی آقاجون جلوی پای ستیا رو میخورن...هههههههههههه اونا دوقلون....
دخترک من عاشق میوه و خوراکیهههههههههههههههه جون مادر عاشقتم
اینم دخترک ما که باید همش ببریمش جلوی آیفن تا بیرون ببینه و به دکمه هاش خیره شه
عاشق این نگاهشممممممممم
دختر یعنی ::::: بوس داغ پدربزرگا روی گونه
یعنی :::::آغوش گرم عمه و جون دلم گفتناش
یعنی::::: اومدن مامان بزرگ و بابابزرگ از یه شهر دیگه برای دیدن چند ساعته
یعنی::::: حس خوشی و عاشقی
یعنی:::: سرخ آبی شدن بند رخت اونایی که خونشون میری
یعنی:::: هرچی احساس خوبه،هر چی نازه ،هرچی دلخوشیه
خدا سپاسگزارم برای این میوه بهشتی که بهم دادی