ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

تمام من

1393/8/28 10:51
نویسنده : معصومه
1,609 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی تو نبودی من دست به دامن بی بی رقیه بودم  ، میدانستم هرچه باشی دختر یا پسر میپرستمت اگر بیایی، اما از زمانی که دستم به دامن بی بی رقیه بود حدس میزدم که دختر باشی....من تمام آرزویم داشتن زندگی صورتی و سرخ آبی بود....دخترکی که در غربت مادرش تنها همدمش میشود و برایش رفیق و خواهر و مادر خواهد شد...من همیشه پشت ویترین سیسمونی فروشی ها به پیراهن های گل گلی مینگریستم و عاشقشان میشدم من عاشق تل های صورتی و سرخ آبی بودم من عاشق چین دامن های ناز بودم....حاال که حاجتم روا شده و من از دامن بی بی رقیه دست پر برگشتم ،هم مادر شدم و هم دختر دار شدم هر دو حاجتم روا شده پس باید برخیزی به همدردی با رقیه خاتون برویم ....جان مادر ،برادر شیر خواره ی  بی بی رقیه،،،شهید شده تشنه و بی آب....حرمله ،،،نه ،،،بهتر است بگویم ظالم هر دو جهان ،،،حرمله ،نه ،بهتر است بگویم نامرد دو گیتی،،،علی اصغر ،برادر خاتون آرزوها و کلید دار حاجت ها را غرق خون گلویش کرده برخیز مادر باید برویم و لای لای علی بگوییم برای دل رباب....آماده که شدی به حرمت بی بی رقیه تا برگردیم در محضرشان شیر نخواهی جان مادر،من شرمنده میشوم از سینه های رباب....جان مادر توانستی بخواب تمام مجلس را چون من شرم دارم آغوش رباب خالی باشد و من تو را در آغوش بگیرم و ببوسم....

 

علی هم ناز بود....تازه تازه داشت جوان میشد....وای از دل رباب

این جا از رقیه خاتون میخواندند و تو در خواب بغض کردی و گریه میکردی اما چشمانت باز نبود تو در خواب ناله میکردی نمیدانم شاید تو هم به دل کباب ،رباب و گوش های رقیه و حنجره ی اصغر گریه میکردی

جان مادر عزاداریت قبول...تو بیمه ی خاتون خوبی هایی

پسندها (6)

نظرات (0)