ستیا هدیه بی بی رقیهستیا هدیه بی بی رقیه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

تکامل دختر رویاهایم

1393/8/26 21:30
نویسنده : معصومه
1,601 بازدید
اشتراک گذاری

تکرار نمیشوند روزهایی که برایشان جان داده ای و به قیمت جان پیدایشان کرده ای.... به دنیا نمی آیند آدم هایی که دوستشان داری و دوستت دارند ..دوستشان داری و دوستت ندارند.. دوستشان داری و کنارشان نیستی و دوستشان داری در آغوششان هستی و در آغوشت هستند ....تکرار نمیشوند هیچ یک از لحظه هایمان ...مانند روز اول مدرسه...روز اول دانشگاه... روز قبولی در کنکور... روز عقد... روز اول زندگی... واگر بارها مادر شویم بار اول مادر شدنمان را از یاد نمیبریم به هیچ قیمتی...و من بارداری اولم...زایمان اولم...و فرزند اولم را با استخوان شکسته چهارستونم روز رگ های ظریف قلبم میفشارم و از شیارهای خونینش کلمه ستیا را می نگارم تا ابد جاودانه بماند برایم ....

دخترک عزیزم درگیری این روزها شیرین تر از عسل است و من و تو وقتی خالی برای فکر کردن به دوستان نداریم چه برسد به دشمنان...و من از این بابت خوشحالم که فقط در جستجوی زندگی خودم هستم تا در کاوش دیگران.

نبود اینترنت،سرگرم با تو..رسیدگی به کارهایت در حد توان .. مسافرت به دیار پدر و مادری من...و موارد دیگری اجازه نمیدادند  تا بیاییم و برایت درست بنویسم مرا ببخش.

دوستانم سپاس گزارم و سر تعظیم برایتان خم میکنم که همواره به یادم بودید با اینکه فرصت نداشتم به نزدتان بیایم.

دخترک یک ساعتی من

دخترک یک روزه ی من

دخترک یک هفته ای من

دخترک یک ماهه ی من

دخترک دو ماهه ی من

دخترک سه ماهه ی من

این چند تا هم سه ماه و نیمه گی عشقم برای دایی جون و زندایی جون که ببینن و از دلتنگی دربیان و به باباجون و مامان جون ستیا جون نشون بدنچشمک

این لباس قرمزا رو عمه جون اینا بافتن براش

  

این لباسشم دایی جون خریده براش         این یکی لباسشم هدیه ی مامان جون مامان منه

 

 

     

من شیشه شیرمو با دست میگیرم و آب قند میخورم .....و اینم از گرفتن جغجغه و تکون دادنش و بردنش به دهنم تازه یاد گرفتم.

 

من از روسری و کلاه متنفرم و مامانم به زور کلاه سرم میکنه و روسری هم واسه تنوع آخه مامانم عاشقه تیپ زد به منه و من متنفرم دست من باشه مای بیبی هم نپوشمممم..خخخخ من تازگی یاد گرفتم بشینم توی کریرم و تلوزیون شبکه پویا و سی دی هامو ببینم و جیغ بکشممممم

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (8)

نامیلو
26 آبان 93 22:27
سلام وبلاگ زيبايي دارين بهتون تبريک ميگم به سايت مام سر بزنيد
علی
26 آبان 93 23:34
سلام چقدر خوشجل موشجل شدی! میدونستی داری بزرگ میشی؟ بوس
معصومه
پاسخ
سلام دایی جون مهربونم خودت گفتی که زود بزرگ شو و بگو دایی ....منم دارم به دستور خان دایی عمل میکنمممممم بوس عاشقتم
مامان بردیا شیطون
27 آبان 93 9:23
جووووووووووووووووووووووونم ماشالا ه بزرگ شده چه نانازتر شده فداش عاشقشم خدا حفظش کنه
معصومه
پاسخ
ممنونم عزیزممممممممممممم شاید حالا مادرشوهرش شدی چه معلوم
مامان بردیا شیطون
27 آبان 93 9:24
دوست عزیز سلام خوبی میشه بری این سایت هم عضو بشی هم به بردیا رای بدی هم عکس بزاری ما بهش رای بدیم http://narmtar.ir/festival/Images
فریبا
27 آبان 93 15:46
ای جونم ماشالاه بزرگ شده خدا حفظش کنه معصومه جونم
معصومه
پاسخ
قربونت برم عزیزم انشالله نفس جون سالم بیاد بغلت
بابا و مامان
28 آبان 93 8:31
ماشالاه به این فرشته کوچولو ناز روز به روز نازتر و خوشگلتر عزیز دلم خدا نگهدارت باشه هم خودت و هم مامان جونیت و خیلی دوست داریم
معصومه
پاسخ
عاشقتممممممممممممممم
sokoot
28 آبان 93 14:26
ey joonaaaaaaaaaaaaaaaaam
معصومه
پاسخ
fadat khalee joonam
نسترن
28 آبان 93 22:00
سلام معصومه جان. الهی خدا حفظش کنه. روز به روز بزرگتر میشه ماشالا... روی ماهش رو از دور میبوسم.
معصومه
پاسخ
mer30000000000000000